671

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

گاهی میگم زندگی الان من به اون همه تحقیر و توهین نمی ارزید به اون همه چپ چپ نگاه کردنا اون همه آدم متعجب از أین انتخاب اون همه کوچیک شدنا الان حتی جلو نفسمم کوچیک شدم الان دیگ صدای خنده های همرو میشنوم صدای پوزخندا این اونی نباید که من دنبالش می گشتم 

یاد روزای زندگیم میوفتم به خودم میخندم به خنگ بودنم به سال اول که روز قبل تولدم گوشیش ش کردم گفتم شاید نداره بهم تبریک تولد بگه!چه خنگ بودم من نه به هیچی نخواستن هام پیاده راه رفتن ام تو تابستون جلو آفتاب به از کلاس زبان اومدنم و منتظر بودنش پشت در به عذاب وجدانم که هیچی نخواستم حتی تو اون روزا چقدر دیونه میتونه باشه ی دختر فکر میکردم اگر چیزی بخوام به دوست داشتن تجاوز میشه اگر بهم دست بزنه این عشق لکه دار میشه با اینکه اون آدم از روز اول همچین چیزی تو ذهنش بود:) خب حالا شده شوهرم اون زمان که هیچیم نبود چقدر من دیوانه بودم دوسال روزای تولدم به روی خودش. نیورد اصلا من برا چی میخواست من چقدر خز بودم هر لحظه به خودم میگم که چقدر خری

فقط ی چیز تو ذهنم بود که عاشقم 

حالا همون عشق داره بهم میخنده حتی اونم به این خریت من لبخند میزنه 

677...
ما را در سایت 677 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arosaketo بازدید : 120 تاريخ : سه شنبه 14 اسفند 1397 ساعت: 3:36