بعد از یک سال و اندی شروع کردم به نوشتن
اتفاقات زیاد بود
دقیقا اردیبهشت بود که مامان جون من فوت شد و خدمت تو تقریبا تموم شد بود و تو دوره مرخصی ها بودی تا برج ۵ که کامل کامل تموم بشه
موقعیت کاریم به شدت به هم ریخت و جابجا شدم
ماشین عوض کردیم کردیم دو تا ماشین عروس مورد علاقه هم خریداری شد شکر خدا
بوتیک هم زدیم به لطف خدا ی کار کوچولو دست و پا شد برامون
ی شب به تولد تو
شبای سختی می گذرانیم پر از استرس و ترس امیدمون به خدای بالا سرمون
و دلمون به عشقمون خوشه عشقی که هر روز بیشتر میشه و دلی که هر روز وابسته تر
عاشقتم مرد من
677...برچسب : نویسنده : arosaketo بازدید : 103